سلام من اومدم.

توی دوران مدرسه کلی درس و مشق داشتم و علاوه بر اونا کلی هم تست میزدم برای چیزی به  نام تـــــیــــزهــــــوشـــــانمنتظر

که اخرش هم لغوش کردن و کلی تلاش و تست و خرخونی ما هم به هدر رفت.

ولی حالا امتحانا تموم شده و چیزی به نام درس وجود نداله.

خــــــــدا روشــــــکرقلب

 

 

 


دنیای رویایی

کاغذ دیواری های شیر شکری و پرده های صورتی اب نباتی و مبل های راحتی ای که سیندرلا و مادرش با دقت و وسواس انتخاب کرده بودند،اعصاب زن بابا را بهم می ریختند.او نظرش را درمورد دکوراسیون خانه با لحنی تحقیر امیز اینگونه بیان کرد:«این دکوراسیون زیادی شاد و بچگانه ست.»و سپس یک طراح دکوراسیون داخلی حرفه ای استخدام کرد که بیاید و دکوراسیون داخلی خانه را به سلیقه ی هنری او طراحی کند.دکوراسیون جدید به خانه نمی امد،همانند لباسی که بر تن صاحبش زیادی گشاد است.تمامی عکس های مادر سیندرلا-به جز ان یکی که کنج اشپزخانه است-جمع شدند و از جلوی چشم زن بابا  برداشته شدند.سیندرلا دلش برای خانه ی واقعی اش تنگ می شد ان خانه ای  که سالها به همراه پدر و مادر عزیز و مهربانش در ان زندگی کرده بود. گریه

خواهر ناتنی بزرگ او روی تخت خواب همیشگی سیندرلا دراز کشیده بود و در اتاق سیندرلا در حال خوش گذرانی بود.ان یکی خواهره هم توی یه اتاق دیگه نشسته بودوبا یکی از دوستانش بلند بلند حرف میزد و قاه قاه می خندید.سیندرلا ناچار به سمت اتاق جدیدش به راه افتاد.تنها اتاق خالی باقیمانده در خانه اتاق زیر شیروانی بود. که سیندرلا ناچار مجبور شده بود که به انجا برود.اتاق تنگی که تنها وقتی در وسط ان ایستاده ای می توانی کمرت را راست کنی.

 

مامان عزیزم.

لابد متوجه شده ای که من حالا دیگه توی اتاق زیر شیروانی می خوابم.همون اتاقی که تو حاضر نبودی حتی بچه گربه را درون ان نگه داری کنیم.

حرفی برای گفتن ندارم ولی لطفا درباره ی این موضوع به کسی چیزی نگو چون اگر کسی بویی ببرد خواهر ناتنی هایم زندگی ام را جهنم می کنند.

بابا از صبح تا شب سرکار است و شبها وقتی به خانه برمی گردد که من خوابیده ام. 

 

نامادری همین که پدر سیندرلا خانه نبود.

 

بدو برو ادامه مطلب.بدو دیگه.کامنت هم بزارخجالت 

 


دنیای رویایی

نمی دونم اون وقتها چی صداش می کردن ولی من صداش می کنم سیندرلا.معلومه که حاضر نمی شم بهش بگم شارلین اصلا بهش نمی اد ولی بدونین که اسم اصلی اون نایومی بوده.خواهر های ناتنی ش هم زشت و بدقیافه نبودن.اونا هم تیپو قیافه ای واسه خودشون داشتن البته که به خوشگلی من یا تو نبودنچشمکدرسته که حرفای زشتی می زدن و خودخواه بودن ولی خب زشت و بد ترکیب هم نبودن.

 

«اگر کسی دلیلی دارد که پیوند مقدس شویی نباید بین این زوج برقرار شود همین حالا اعلام کند وگرنه تا ابد خاموش بماند و حرمت این خانواده را نگه دارد.»

صدای سکوت در سالن سینما پیچید و همه ساکت بودند و کسی سخنی نمی گفت.اما حالا هیچ کس نمی توانست کاری کند چون کشیش با ان صدای مسخره اش جلوی همه این دو نفر را

                            زن                  و                شوهر

اعلام کرد.

صدا هایی مختلف از اطراف به گوشش می خورد.

خوشحال باش دختر

مطمئنم که الان دل توی دلت نیست

واقعا هم دل توی دلش نبود .به عالم و ادم لبخند میزد تا مبادا کسی به او شک کند.اما خودمونیم ته دلش اشوب بود.شب گذشته نتوانسته بود پلک روی هم بگذارد.این زن بابای مسخره به اندازه کافی زشت و بدعنق بود حالا جدا از اینکه دخترای بداخلاق و نق نقویی هم داشت.سیندرلا جای خالی مادرش را در خانه حس می کرد.حالا دیگر کسی نبود که صبح ها رو تختی او را مرتب کند و شب ها یک فنجان شیر گرم برایش بیاورد.دستپخت نامادری اصلا به گرد پای دستپخت مادر واقعی اش نمی رسید.سیندرلا نسبت به نامادری هیچ علاقه ای حس نمی کرد به خواهر های ناتنی هایش هم همینطور.

مادر سیندرلا دیگر در این دنیا نبود .ولی سیبندرلا همه اش دلشوره داشت که نکند نصف شب مادرش در راه رفتن به دست شویی به زن بابای جدید بر بخورد یا اینکه صبح دوتایی بخواهند با هم چای دم کنند.زیاد جالب نمی شد دیگر  چشمک

با عصبانیت از پله ها بالا رفت و وارد اتا قش شد و شروع به نوشتن کرد:

 

 

مامان عزیزم

در کمال تاسف و شرمندگی باید به اطلاع شما برسونم که شوهر نازنینتون زن دوم گرفته.راستش به نظرم خیلی زود اقدام کرده.توقع ندارم این نامه به دستت برسه ولی خب می خواستم از کارای اقای باباخان با خبر بشی.

خانم دو تا دختر بزرگتر از من  داره .به کسی نگو ولی دختر هاش یه کم افاده ای هستن البته مطمئنم همه چی به وقتش درست میشه بابا هم خودش بهم گفته امیدوارم زیاد غافلگیر نشی .

همین روز هاس که کلی بند و بساط بیارن و بریزن تو خونه پس فعلا خداحافظ.

ازطرف دختر همیشگی ات فرشته   

 


دنیای رویایی

قلبسلام خوبید؟؟؟

میدونم که همتون داستان سیندرلا رو شنیدین. خب عادیه دیگه چون سیندرلا بین دخمل ها طرفدارای زیادی داره.

ولی از کجا معلوم که این قصه ای که شما شنیدین مثل قصه ی واقعی باشه یا کلی تغییر توش ایجاد کردن؟؟؟

میدونستید که سیندرلا  هم دختر زرنگ و باهوشی بوده وهم اهل شوخی و بگو و بخند؟؟؟

میدونستید پرنسس رویایی سیندرلا عاشق ژله بوده و رقصیدنش هم خیلی خوب بوده مخصوصا با شاهزاده ها؟؟؟

پس شاید بهتر باشه یک بار  دیگه هم داستان رو بشنوید چون واقعا خیلی جاهاش با اونی که شما فکر می کردین فرق داره.

با من همراه باشید تا این داستان رو به سبک خودم براتون بازنویسی کنم.منتظر کامنت هاتون هستم  چشمک


دنیای رویایی

سلاممممممممم دخملای خوشملقلب

کلی وقت از ساختن وبلاگم می گذره اما هنوز خودمو معرفی نکردمخجالت

من پریا هستم که دوستام که دنیامو باهاشون عوض نمی کنم منو پری صدا می زنن.راستش پریا به معنای زن زیبا روی و پری مانند.راستش شاید سی دی پریا رو که یه موجودات ریز و بالدار خوشمل هستن دیده باشین.راستشو بخواین من خیلی خیالبافم اما هدف های قشنگی هم دارم و فکر نکنین که بیش از حد رویایی امبای بای

سیزده سالمه و خواهرم مرسانا پنج سالشه.یه مامان و بابای مهربون دارم.به نویسندگی و نجوم علاقه شدیدی دارم و امیدوارم که در اینده به اهداف بزرگم برسم.مهربون و دوست داشتنی هستم و اعتماد به نفس بالایی دارم که دوستام اسمشو میزارن اعتماد به سقفخنده

طاقت دیدن ناراحتی و غم اطرافیان به خصوص خانواده م رو ندارم .همیشه دلم می خواد بخندن و شاد باشن.گاهی اوقات دیوونه بازی در میارم تا الکی بخندن.صدای خنده هاشون برام زیبا ترین موسیقی دنیاست.حتی زیبا تر از گیتار زدن.لبخند

اسفندی هستم و ته تغاریه خدا.تا حالا هیچ شخصیت شناسی متولدین ماه های مختلف نتونسته شخصیت منو توصیف کنه.به نظر خودم اخلاق عجیبی دارم .مخصوصا صبح ها موقع بلند شدن از خواب که دیگه برج زهر مار هستم.کیا مثل من هستن؟؟؟قهقهه

خب فکر کنم چیزای لازم رو گفتم

پس فعلا بای بایچشمک


دنیای صورتی من

 جاده های جواهر دشت پیچ در پیچ و خاکی و پر از سنگ ریزه های ریز و درشت هست.دو طرف جاده پر از درخت های تمشک با تمشک های سیاه و ابدار و خومزه هست.که البته همه اون تمشک ها رو مرسانا خانم خورد و فقط یدووووونه به من دادگریه

هوا با بیشتر شدن ارتفاعات سرد تر می شد و هوای دم کرده و شرجی جاشو به هوای سرد و کوهستانی می داد .سرمو از پنجره ماشین بیرون بردم و نفس های عمیق کشیدم.حال و هوای کوهستان رو دوست دارم.دلم می خواد یه روز برم و پیش اون پیرمرد و پیرزن ها بشینم و با هاشون حرف بزنم زندگی عاشقانه دو نفره شون رو ببینمقلبوالا بخدا زندگی رمانتیک فقط زندگی ایناخجالت

بلاخره خونه های شیروانی و ییلاقی از دور نمایان می شن.باد تندی می وزه و گندم ها و چمن ها رو با ریتم زیبایی می رقصونه.با ریتمش ضرب پا می گیرم.راه اصلی روستا سنگ فرش شده اما راه های فرعی خاکیه.اول روستا بازارچه کوچیکی که عبارت از قصابی کافه سنتی جوشکاری  مصالح ساختمانی  سوپری کوچک هست دیده می شه.صدای زنگوله گاو ها از دور به گوش می رسه .اسبی قهوه ای رنگ از پشت سرم رد میشه.ویلایی که در بالا ترین نقطه روستا قرار داره رو اجاره می کنیم.لیلا خانم صاحب ویلاست.زن مهربانی ست.ویلا ایوان کوچیکی داره که می تونی اونجا بشینی و کتاب بخونی.ویوو ی زیبایی داره از اونجا می تونی خونه های رنگی رنگی و کل روستا رو ببینی.تو حیاطش پر از گل های گاوزبان و بابونه ست .مرسانا خانم داره گل ها رو می چینه تا شب برامون دمنوش درست کنه.مرسانا برعکس من خیلی کمک مامان میده و مامان میگه از مرسانا یاد بگیر هشت سال ازت کوچیک تره و اینقدر کمک مامانش میده راست میگه بخداخنده

شب از راه میرسه و نگین های قشنگ و  نورانی اسمون زیبا رو تزیین می کنن.اون شب زود لا لا میکنم چون دلم می خواد صبح زود از خواب بیدار شم و برم تو ایوان بشینم و کتاب بخونم.

صبح زود با صدای گیتار که زنگ هشدار گوشیمه از خواب بیدار می شم.خییییییلی خوابم میاد ولی با این حال کتاب عشق و رنج و بلوط رو بر می دارم و به ایوان میرم.

ادامه رو توی پست های بعدی میگم.کامنت فراموش نشهلبخند


دنیای صورتی من

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مرجع کامل سیستم های صوتی ایران اخبار اقتصادی جهان و ایران بورس ایران بورس های جهانی مشاوره تحصیلی دانلود فیلم ایرانی فروشگاه آترامارت لایــت موزیــک | دانلود آهنگ جدید بچینگ ...پیونگ ... بلوک زن ...آسفالت دانلود آهنگ و فیلم